سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، زینت توانگران و توانگری مستمندان است . [امام علی علیه السلام]

نیمه ی پر ،نیمه ی خالی

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 96/6/3 3:9 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

خب طبیعی است ؛ این قانون طبیعت است که هرچیزی که بزرگتر و پر رنگ تر باشد ، در همان نگاه اول بیشتر توجه را جلب کرده و چشم روی آن بیشتر مکث می کند و ذهن بر آن بیشتر درگیری پیدا می کند و آمادگی بیشتری دارد برای خیره ماندن به آن یا حتی نگاه های بعدی ... 

برای همین است که گاهی تمام انسان ها عجیب برایمان رنگ و بوی فردی خاص را می گیرند ... چون او " پر رنگ تر " است ... 

اینکه گاه و بیگاه انسان منتظر یک نشانه ی کوچک از وضوح واقعه ای در گذشته ی دور است تا درست پرت شود میان آغوش همان ماضی که در ثانیه ها استمرار دارد ، همانقدر بعید ...‌ ؛ همه شاهد محکمی بر این قانون طبیعی می باشند ، قانونی که ما ننوشته ایم و نمی توانیم تغییرش دهیم و به حکم جبر باید بر آن مدارا کنیم و مدارا کنیم و مدارا کنیم ... 

همیشه هم این قانون ابدی انسان را به روز های خوب و خاطرات شیرین و وقایع دوست داشتنی و انسان های با محبت زندگیمان ربط نمی دهد ، اغلب این قانون می شود توجیهی بر ثانیه ثانیه ،  یک آن دیدن دست او بر روی گونه که با محبت سرخ می کرد ، زیر چشم را ... کمی سنگین ، کمی محکم ... اغلب ، این قانون توجیهی می ماند بر سردرد های همیشگی ... بر ...

اینجاست که علم مزخرفی به نام روانشناسی پایش را وسط می گذارد که روی این قانون طبیعی خط بکشد و بگوید سعی کنید جزئی نگاه کنید و مثلا آن دو ثانیه لبخند ده ساعت قبل از نوازش ِ به رنگ کبودی را به یاد بیاورید و مثل دیوانه ها به آن دل خوش کنید ! 

گاهی آنقدر جزئی که با ذره بین ، یا در بعضی مواقع حتی میکروسکوپ بگردید دنبال ثانیه های دوست داشتنی زندگیتان ... از همان ثانیه ها که دمش ممد حیات بود و بازدمش مفرح ذات ! 

در مقابل این علم در نیامدم ، نه .. نه ... خسته و زخمی تر از آنم که بخواهم بایستم و آرام زمزمه کنم تمام درد هایم را ... ترجیح میدهم تن رنجور و کبودم را آرام به گوشه ای بکشم و همانجا بگذارم میان آرامشش جان دهد به این واژه ها ... 

در مقابلش در نیامدم ، اتفاقا در کنارش آمدم تا بشوم درست مهر تاییدی بر دهانش ... 

همین علم ، همینقدر بی منطق درست می گوید ... 

نیمه ی پر لیوان همیشه بیشتر در چشم می آید ...

لااقل برای من

که این روز ها

لبریز ِ دردم ...

لبریز ِ دلتنگی ...

لبریز ِ اشک ...

لبریز ِ خون و لبریز ِ خون و لبریز ِ خونم ... 

این روز ها

عجیب لیوانم پر شده

خیالتان راحت ...

این روز ها 

دیگر نیمه خالی  برای خیره شدن نمانده ؛

همه ام 

لبریز یک درد ترسناک عمیق است ...

همه ام  ... 

از چشم هایم بپرس که کاسه شان دائما لبریز است ... !

ـــ

#س_شیرین_فرد

+ نوشتن کار ساده ای نیست ، هیچ وقت کار ساده ای نبوده خصوصا اگه از هجوم حرف های ناگفته ندونی کدوم رو بگی و کدوم رو توی زندان سینت مثل مدت ها قبل پنهان کنی ... !

+ بعد مدت ها شروع کردم نوشتن رو ... تا شاید آرووم بگیرم ... با اینکه نوشتن هرگز کار ساده ای نیست اما همیشه کار آرامبخشی بوده ... لااقل برای منی که احدی نیست تا گوشم کنه ... !

+ خدایا شکرت که نگرفتی ازم ، پناه دلتنگی هام رو ... همیشه ولو به قدر ثانیه ای دور بشم از نوشتن ، به قدر همون ثانیه ترس وحشتناک عمیقی توی جونم میوفته که نکنه دیگه نتونم یا خدا ازم بگیردش ... اما خدا مهربون تر از این حرفهاست ... کنارمه و هدیه ای رو که داده پس نمی گیره و نمیذاره تو مراقبت ازش سهل انگاری کنم ... 

 




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر